اولین پست از جملات به یاد ماندنی
این زندگی پایه لازم نداره ، چهار پایه هم نمیخواد ،براش پی هم بزنی ازش یه ویرونه به جا میمونه
از ر مان جدید در حال تایپم .
ضجه های ویرانی من که توی انجمن نودهشتیا داره تایپ میشه .
یک مدت مدیدی درگیر درس و دانشگاه بودم اومدمد لااقل سال جدید ور تبریک بگم
اسفند رو به پایان است و وقت کوچ کردن به فرودین
وقت بخشیدن و صاف کردن دل
پس مرا ببخش
اگر با نگاهی با صدایی
با زبانی
بردلت ترکی انداخته ام
عیدتان پیشاپیش مبارک
سالی پر از خوشی شادی و موفقیت داشته باشید .
دوستدار همه
رز وحشی .
بـیا آخرین شـاهكـارَت را بیـبین
مـُجسمـه ای با چـِشمانـــے بـاز
خـیره به دور دسـت شـاید شَرق شـاید غَرب
مبهـوت یك شـِكست ، مغلوب یك اتِفاق
مصلوب یك عــِشق ، مفعول یك تاوان
خـُرده هایـَش را باد دارد میبـَرد
و او فقـط خاطراتـَش را مُحكم بَغل گـِرفته
بیـا آخرین شاهكارت را بیبین مـُجسمه ای ساخـته ای به نـام " مـَن" !
تو را دوست دارم
چه فرق مى کند که چرا
یا از چه وقت
یا چطور شد که...
چه فرق میکند
وقتى تو باید باور کنى
که نمى کنى
و من باید فراموش کنم
که نمى کنم!!
وای، باران؛
داشتم لینکهای دوستان رو انتقال میدادم که چشمم به لینک وبلاگ علیرضا باقی خورد و بعد همینطور اتفاقی وارد وبلاگش شدم و بعد پی نوشتش شدید به دلم نشست .
شاید از این همه آدم ، که می آیند و بی تفاوت نگاهی می اندازند و بعد راه شان را می کشند و می روند،
یکی شان تو باشی که می آید و پا کُند می کند و نگاهی از سر آشنائیِ دیرینه انگار ! می اندازد و بعد ...
راهش را نمی کشد که برود ، می ماند...
دیوانه ام که هر روز ، تنها به این امید پا به خیابان می گذارم
تنها به این امید که یکی شان تو باشی
یکی شان تو باشی
تو باشی
باشی...!